ای پناه قلبهای بی پناه 

 
ای امید آسمانهای غریب 

  ای برنگ اشکهای گرم
شمع

  ای
چنان لبخند میخک های نجیب 

  ای دوای درد دلهای
اسیر 

  ای نگاهت مرحم زخم
بهار 

  ای عبدر تو غروب آرزو 

  ای زشبنم های رویا یادگار

                        کوچه دل با تو زیبا می شود 

        من این مسافر آواره سرگردان  مشتاقانه نشانی از تو

میخواهم

  هم چنان که مقبره ای تنها 

   رهگذران را به خود می خواند

  بگذار این مسافر آواره بیمار 
 
  هم اسیر نگاه مهربان تو شود

و اگر از پس سالها 

  آرزوهای هماره پنهان و نا گفته من را خواندی 

  و عاشق بودنم را به یاد آوری

  به این بیندیش که  دیگر نیستم 

  و دلم را در اینجا به خاک سپرده


اینم از ( ایدی ) خودم اگه خواستی (پی ام)



peter_206_xx