-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1384 19:51
باز هم برای تو می نویسم از لحظه ضیافت من و دل که در آن جای تو خالی بود باز هم برای تو می نویسم از عطش دیدار تو ! براستی تو کیستی که . تمام روزهای بی ارزشم را در انتظار تو می نشینم و کاش لایق تمام خوبی هایت باشم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1384 20:34
از سال های خاکستری بر باد رفته، برایت می نویسم. از ماه های کبود خاطرات، برایت می نویسم. از روزهای بی امید و سر د اندوه ،برایت می نویسم. از لحظه های غم انگیزگریه های دل، برایت می نویسم. از دقایق طلایی آخر عاشقی، برایت می نویسم ...می نویسم می نویسم تاروزی کلمه ای سطری دفتری را بخوانی و بدونی : که همیشه چشمان به اشک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 شهریورماه سال 1384 10:28
یادمه اولین باری که این شعرو خوندم غروب یه جمعه ی تلخ بود! جمعه ای که از آسمون خون می بارید.دلم از همه ی دنیا گرفته بود...شکسته بود.فقط می تونستم با خدا حرف بزنم.گریه کردم.انقدر که غروب جمعه با تولد شب پایان یافت.اونروز به خاطر غرورم گریه کردم.به خاطر غروری که زیر پام گذاشته بودم تا در عوض عشق هدیه بگیرم. چه خیال...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 شهریورماه سال 1384 12:49
امیدوارم که آسمونه زندگیتون همیشه پور ستاره باشه