شاید من همان شیشه بخار گرفته ای
باشم که وقتی گردو غبار غم
بر
میرسم که دوستت دارم ..
شاید من همان تنهایی غمناک
شب بویی باشم که به امید
خورشیدش همیشه منتظر است ..
افسوس او می آیدو او نیست..
شاید من همان نگاه مغروری ام که
نمی توانم عشقم را به تو ابراز کنم
آری ...شاید من همان مکث های
عشقم ...شاید همان هق هق گریه
شاید آهی تلخ ...شاید دستی برای
سلام و شاید خداحا فظی ....
اما ؛
همیشه دوستت دارم!