ستاره دور دست!
نور افشانی کن
تا شباهنگام به تماشایت بنشینم
پرتوهایت
به نبرد تاریکی می شتابند
و آرزوهای دل بیمارم را
بر دوش می کشند
و روحم بسوی تو بال اندوه میرهد
و سبکبار می شود...
من آن نگاه آتش افروز را دیدم
و سالهاست که آن چشمها بر من فروبسته اند
اما اینک
پرواز دوباره می خواهم
به سوی تو
و به سوی آن چشمها
و هر چند میدانم نمی شود
اما
دیداری دوباره می خواهم...
سلام نرگس و ابراهیم عزیز مطالب شما واقعا زیبا بود
شما یسر به من بزنید خوشحال میشم نظرتون رو بدونم