اگر می دانستم...
اگر می دانستم که امروز این چنین تنها و بی یاور می شوم ،« هرگز عاشق نمی شدم »
اگر می دانستم که امروزاز تر س عشق بر قلبم سر پوش می گذارم،« هرگز عاشق نمی شدم »
اگر می دانستم که امروزچشمان همیشه خندانم گریان و اشک آلود اندوه می شود؛
« هرگز عاشق نمی شدم »
اگر میدانستم که امروز غرورم در برابر کینه ای شیشه ای میشکند،« هرگز عاشق نمی شدم »
اگر می دانستم که امروز لحظه هایم لبریز نفرتی خاکستری میشود ،« هرگز عاشق نمی شدم »
اما نمی دانستم و عاشق شدم؛
عاشق او که با لبخندش مرا به جهنمی برد که هر لحظه چشم هایم لبریز آتش عشق شودو هر ثانیه بسوزم و خاکستر شوم..
سلام دوست من. وبلاگ قشنگی داری ها. به ما هم سر بزن.
موفق باشی